حیوانی علف خوار با پاهای کوتاه، سر بزرگ، پوزۀ پهن، دهان گشاد، دندان های دراز، انگشتان پرده دار و پوستی به رنگ خاکستری یا خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و آن را برای گوشت و عاج دندانش شکار می کنند
حیوانی علف خوار با پاهای کوتاه، سر بزرگ، پوزۀ پهن، دهان گشاد، دندان های دراز، انگشتان پرده دار و پوستی به رنگ خاکستری یا خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و آن را برای گوشت و عاج دندانش شکار می کنند
عمل دست کشیدن. دست مالیدن. ملامسه کردن. (برهان) (آنندراج). مالش با دست. (ناظم الاطباء) ، کدیه و گدائی. (برهان) (آنندراج). - دست کشی کردن، دریوزه و گدائی کردن. (آنندراج). و رجوع به دست کش و دست کشیدن شود
عمل دست کشیدن. دست مالیدن. ملامسه کردن. (برهان) (آنندراج). مالش با دست. (ناظم الاطباء) ، کدیه و گدائی. (برهان) (آنندراج). - دست کشی کردن، دریوزه و گدائی کردن. (آنندراج). و رجوع به دست کش و دست کشیدن شود
مؤلف ریاض العارفین آرد: اسمش قاضی اسدالله وفاضلی است صاحب جایگاه. بشیخ مؤمن اخلاص و ارادت داشت. کرامت بسیار از وی ظهور می کرد. آخرالامر در کاشان برحمت ایزدی پیوست. مرقدش زیارتگاه است. از اوست: منصور وقت خود منم بهر هلاکم دار کو بانگ هو الحق میزنم دیار کو دیار کو. میی را کز خرد مستور کردند باین شوریدۀ دیوانه دادند اگر دادند جامی دیگران را من سرگشته را خمخانه دادند. تو ز پیدائی خود پنهانی می نبینند ترا بی بصران. ای آنکه توئی محرم راز همه کس شرمندۀ ناز تونیاز همه کس چون دشمن و دوست مظهر ذات تواند از بهر تو می کشیم ناز همه کس. (ریاض العارفین چ 1 ص 169 و 170)
مؤلف ریاض العارفین آرد: اسمش قاضی اسدالله وفاضلی است صاحب جایگاه. بشیخ مؤمن اخلاص و ارادت داشت. کرامت بسیار از وی ظهور می کرد. آخرالامر در کاشان برحمت ایزدی پیوست. مرقدش زیارتگاه است. از اوست: منصور وقت خود منم بهر هلاکم دار کو بانگ هو الحق میزنم دیار کو دیار کو. میی را کز خرد مستور کردند باین شوریدۀ دیوانه دادند اگر دادند جامی دیگران را من سرگشته را خمخانه دادند. تو ز پیدائی خود پنهانی می نبینند ترا بی بصران. ای آنکه توئی محرم راز همه کس شرمندۀ ناز تونیاز همه کس چون دشمن و دوست مظهر ذات تواند از بهر تو می کشیم ناز همه کس. (ریاض العارفین چ 1 ص 169 و 170)
در تداول عامه، نقل اثاثه از خانه ای ب خانه دیگر. - امثال: سه بار اسباب کشی، برابر یک حریق است، هفتم به آب آمدن اشتر، هفت ماهه زادن. (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب رمۀ گرگ درآمده شدن، به دایه دادن بچه را. (منتهی الارب). فرزند فرا دایه دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، به گرگ دادن گوسفند را. (منتهی الارب) ، فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بیکار گذاشتن بنده را. (منتهی الارب) ، گوشت دده خورانیدن. گوشت سبع بخورد کسی دادن
در تداول عامه، نقل اثاثه از خانه ای ب خانه دیگر. - امثال: سه بار اسباب کشی، برابر یک حریق است، هفتم به آب آمدن اشتر، هفت ماهه زادن. (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب رمۀ گرگ درآمده شدن، به دایه دادن بچه را. (منتهی الارب). فرزند فرا دایه دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، به گرگ دادن گوسفند را. (منتهی الارب) ، فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بیکار گذاشتن بنده را. (منتهی الارب) ، گوشت دده خورانیدن. گوشت سبع بخورد کسی دادن
جانوری چارپا و بزرگ جثه و ذوحیاتین، از طایفۀ سطبرپوستان، در سواحل رودهای افریقا و مصر علیا و سنگال. طول آن به 4 گز رسد و سر وی بزرگ و قوی است و اغلب در آب باشد. فرس النیل. فرس البحر. اسپ دریائی
جانوری چارپا و بزرگ جثه و ذوحیاتین، از طایفۀ سطبرپوستان، در سواحل رودهای افریقا و مصر علیا و سِنِگال. طول آن به 4 گز رسد و سر وی بزرگ و قوی است و اغلب در آب باشد. فرس النیل. فرس البحر. اسپ دریائی